रीहऌॠऋँ مـــن و تـــو ऋँॠऌहरी

▒▒ عشق من ، دلتنگم ، غمگینم و خسته. دلم برای با تو بودنها تنگ شده. دلم برای خنده های زیبایت تنگ شده. عشق من برگرد. برگرد و عاشق خسته ات را دوباره به اوج ببر که حال وقت رفتن نبود ، وقت تنهایی نبود و من ، و من طاقت خالی ماندن دستانم را ندارم. برگرد و بازهم دستانم را گرمی بخش . برگرد و باز هم دلم را نورانی کن ، که همانا تو معشوق من هستی و همیشه خواهی بود ▒▒

سکوت بی پایان...

 

 

www,man.o-to.lxb.ir

تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان ... 

در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام ... 

میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را ... 

میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، اما چاره نیست باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست ! 

همدلی نیست اینجا که با دل همنشین شود ، همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ، همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم ! 

سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته ! 

دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند! 

انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را ! 

خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست! 

و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را ! 

قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست 

اشکهایم تمام شد ، دوباره آرام شدم ، سکوت آمد و دوباره آن لحظه ی تلخ تکرار شد!
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن غمگین,متن عاشقانه,شعر غمگین,متن غمگین از تنهایی, ] [ 22:2 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


صدای سکوت...

صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست

 

به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا….

 

وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!

پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ، برای کسی که دلش در کنارم نیست برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب…

به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟

آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی …
 
 
گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت، نجابتت را فدا کردی در راه دلت…

 باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست ! از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن

همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!
 
 
منبع: http://3ali3.com
 
[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن عاشقانه,انتظار,صدای سکوت,دروغ, ] [ 19:41 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد